سفرنامۀ اربعین
یکشنبه ساعت15:45 ازپایانۀ کاوه اصفهان حرکت کردیم . حرکت اتوبوس ما ازجهت جادۀ الیگودرز-خرم آباد –اندیمشک .ومهران انجام شد وبرگشت ما نیزازهمین مسیربود.پس ازیکی دوتوقف دربین راه بقیۀ شب را درمسیردرحرکت بودیم. درمرزمهران نمازصبح را مقابل یک موکب ایرانی خواندیم وپس ازصرف صبحانه درهمان جا ازمرزبانی عبورکردیم وطی یک پیاده روی حدودا" 40دقیقه ای باهمان 2نفری که دراتوبوس آشنا شده بودم به سمت اتوبوس هایی که جهت انتقال به نجف منتظرمابودند حرکت کردیم وسوارشدیم ازمریضی گوارشی که گریبانگیرآن شدیم وبالاخره درنجف من را به زیر سرم برد که بگذریم بعلت ازدست دادن آب بدن وخستگی وبی حالی وضعف نتوانستم به زیارت بروم وشب رادرورودی نجف درجایی که به نظر می رسید ساختمان اداری است استراحت کردیم وقبل از اذان صبح وارد حرم امیرالمومنین شدیم .درب ورودی به حرم مطهربسته بود واعلان کردند تا بعد از نماز بازنخواهد شد ولذا طبق اعلان به درب پشت رفته منتظر اذان شدیم نماز صبح را خوانده ودرآن شلوغی بنده موفق به زیارت شدم اما دونفرهمراه من که جوانترازمن هم بودند نتوانستند به داخل رفته وزیارت کنند.
پس اززیارت پیاده روی خود را شروع کردیم ازحرم خارج شده وازهمان مسیرکنار قبرستان وادی السلام به سمت کربلا حرکت کردیم تازه هواروشن شده بود که درمسیر اصلی قرارگرفتیم کولۀ من سنگین بود ومجبورشده چرخ دستی کوچکی خریداری کرده و کولۀ خودم رادرآن قراردهم که همراه من آقای عارف نیا تاکربلا زحمت کشیدن وحمل آن را برعهده گرفت,خداخیرش دهد انشألله.
درمسیرقرارگرفتیم حال وهوای خوب وزیبایی بود کم کم که درمسیرمتراکم مسقرشدیم هیئت بیشترتجلی می کردند مردمی ازخود عراق ,ایران,تاجیکستان,پاکستان,بورکینافاسو, هندوستان ودراین پیاده روی عظیم شرکت کرده بودند.خانواده هایی بعضا"با حتی 2 بچۀ کوچک وکالسکه ها ودرحرکت بودند وخانواده هایی که با سالخوردگانی که توسط صندلی چرخدار(ویلچر)به جلورانده می شدند نیزدراین حرکت دینی شرکت داشتند. موکب ها هم که بینی وبین الله هرچه داشتند برطبق اخلاص گذاشته وبه زائران حسینی تقدیم می کردند انواع مراسم درموکب ها برگزارمی شد.سخنرانی مذهبی ,نمازجماعت, پخش غذا,استراحت وغیره. قسمتهای مختلفی هم بود که جهت خدمات خیاطی بهداشتی دارویی وپزشکی,عینک سازی,شستشوی لباس ,خدمات شبکه ای(اینترنتی)و استفاده می شدند.
دربین راه بابرخی شخصیتهای کشورنیزآشناوهم قدم شدیم ازجمله آقای غلامعلی حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان وآقای خرازی نمایندۀ قبلی ایران درسازمان ملل وآقای طاهری مداح کشوری اهل بیت هم نمازجماعتی را اقامه کردیم ومصاحبه هایی نیز با برخی گروهها ازکشورهای مختلف داشتیم ازجمله با صاحبان موکب های عراقی,مردمی ازپاکستان وبورکینافاسو اما کلیۀ عکس وفیلمها متأسفانه ازروگوشی حذف شده اند.
باری ماطبق توصیۀ همراهان بیشتردرموکب های سمت چپ جاده استراحت می کردیم که اکثرآنها نیز اهل خود عراق وخلوت بودند ومیزبانی خوبی هم می کردند.
به شکرخدا مسیرنجف-کربلا را درتقریبا"2روز طی کردیم وسه شنبه صبح که حرکت کرده بودیم صبح روزپنج شنبه درکربلا مستقر شدیم وازورودی خیابان حضرت ابوالفضل(ع)اذن دخول گرفته وارد حرم ابوفاضل شده زیارت کردیم وسپس ازمسیربین الحرمین واردحرم امام حسین (ع)شدیم زیارت کردیم زیارت خواندیم زیارت اربعین را نیز خواندیم وپس ازگشت درکربلا وصرف نهار واستراحت بعداظهر شب به سمت میدان خروجی کربلا پیاده حرکت کردیم اتوبوس به سمت مهران سوارشدیم وبه اصفهان برگشتیم.
سفرنامۀ اربعین
یکشنبه45/15 ازپایانۀ کاوه اصفهان حرکت کردیم . حرکت اتوبوس ما ازجهت جادۀ الیگودرز-خرم آباد –اندیمشک .ومهران انجام شد وبرگشت ما نیزازهمین مسیربود.پس ازیکی دوتوقف دربین راه بقیۀ شب را درمسیردرحرکت بودیم. درمرزمهران نمازصبح را مقابل یک موکب ایرانی خواندیم وپس ازصرف صبحانه درهمان جا ازمرزبانی عبورکردیم وطی یک پیاده روی حدودا" 40دقیقه ای باهمان 2نفری که دراتوبوس آشنا شده بودم به سمت اتوبوس هایی که جهت انتقال به نجف منتظرمابودند حرکت کردیم وسوارشدیم ازمریضی گوارشی که گریبانگیرآن شدیم وبالاخره درنجف من را به زیر سرم برد که بگذریم بعلت ازدست دادن آب بدن وخستگی وبی حالی وضعف نتوانستم به زیارت بروم وشب رادرورودی نجف درجایی که به نظر می رسید ساختمان اداری است استراحت کردیم وقبل از اذان صبح وارد حرم امیرالمومنین شدیم .درب ورودی به حرم مطهربسته بود واعلان کردند تا بعد از نماز بازنخواهد شد ولذا طبق اعلان به درب پشت رفته منتظر اذان شدیم نماز صبح را خوانده ودرآن شلوغی بنده موفق به زیارت شدم اما دونفرهمراه من که جوانترازمن هم بودند نتوانستند به داخل رفته وزیارت کنند.
پس اززیارت پیاده روی خود را شروع کردیم ازحرم خارج شده وازهمان مسیرکنار قبرستان وادی السلام به سمت کربلا حرکت کردیم تازه هواروشن شده بود که درمسیر اصلی قرارگرفتیم کولۀ من سنگین بود ومجبورشده چرخ دستی کوچکی خریداری کرده و کولۀ خودم رادرآن قراردهم که همراه من آقای عارف نیا تاکربلا زحمت کشیدن وحمل آن را برعهده گرفت,خداخیرش دهد انشألله.
درمسیرقرارگرفتیم حال وهوای خوب وزیبایی بود کم کم که درمسیرمتراکم مسقرشدیم هیئت بیشترتجلی می کردند مردمی ازخود عراق ,ایران,تاجیکستان,پاکستان,بورکینافاسو, هندوستان ودراین پیاده روی عظیم شرکت کرده بودند.خانواده هایی بعضا"با حتی 2 بچۀ کوچک وکالسکه ها ودرحرکت بودند وخانواده هایی که با سالخوردگانی که توسط صندلی چرخدار(ویلچر)به جلورانده می شدند نیزدراین حرکت دینی شرکت داشتند. موکب ها هم که بینی وبین الله هرچه داشتند برطبق اخلاص گذاشته وبه زائران حسینی تقدیم می کردند انواع مراسم درموکب ها برگزارمی شد.سخنرانی مذهبی ,نمازجماعت, پخش غذا,استراحت وغیره. قسمتهای مختلفی هم بود که جهت خدمات خیاطی بهداشتی دارویی وپزشکی,عینک سازی,شستشوی لباس ,خدمات شبکه ای(اینترنتی)و استفاده می شدند.
دربین راه بابرخی شخصیتهای کشورنیزآشناوهم قدم شدیم ازجمله آقای غلامعلی حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان وآقای خرازی نمایندۀ قبلی ایران درسازمان ملل وآقای طاهری مداح کشوری اهل بیت هم نمازجماعتی را اقامه کردیم ومصاحبه هایی نیز با برخی گروهها ازکشورهای مختلف داشتیم ازجمله با صاحبان موکب های عراقی,مردمی ازپاکستان وبورکینافاسو اما کلیۀ عکس وفیلمها متأسفانه ازروگوشی حذف شده اند.
باری ماطبق توصیۀ همراهان بیشتردرموکب های سمت چپ جاده استراحت می کردیم که اکثرآنها نیز اهل خود عراق وخلوت بودند ومیزبانی خوبی هم می کردند.
به شکرخدا مسیرنجف-کربلا را درتقریبا"2روز طی کردیم وسه شنبه صبح که حرکت کرده بودیم صبح روزپنج شنبه درکربلا مستقر شدیم وازورودی خیابان حضرت ابوالفضل(ع)اذن دخول گرفته وارد حرم ابوفاضل شده زیارت کردیم وسپس ازمسیربین الحرمین واردحرم امام حسین (ع)شدیم زیارت کردیم زیارت خواندیم زیارت اربعین را نیز خواندیم وپس ازگشت درکربلا وصرف نهار واستراحت بعداظهر شب به سمت میدان خروجی کربلا پیاده حرکت کردیم اتوبوس به سمت مهران سوارشدیم وبه اصفهان برگشتیم.
بررسی ادله امامت (خلافت) بلافصل امیرالمومنین آیا اصولا"وجود راهنما یاامام لازم وضروری است یا خیر
ازابتدایی ترین دلایل وجود کلی امامت ازنظر شیعه (خلافت ازنظرغیره) می توان همان مورد وم وجود سه گانۀ کلاس ،فراگیر(شاگرد)ومعلم را نام برد که هدایت حول این سه محور ضروری انجام می گیرد.به این معنی که اگرکتابی ازطرف خدا برای راهنمایی وهدایت مردم نازل شده وجهان اسلام کلاس این کتاب است وبندگان خدا فراگیر وآموزندگان این کتاب اند(هوالذی بعث فی الامیین رسول منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه ان کانو من قبل لفی ضلال مبین)پس حتما"باید معلمی هم جهت تدریس وآموزش این کتاب بوده باشدتا انواع آموزه های قرآنی اعم ازآیات ،احکام،ناسخ،منسوخ ،محکمات، متشابهات،رموزو.رابه امت منتظرفراگیر بیاموزد که البته چون دین قراربر جهان شمول بودن گذاشته شده مردم غیربومی ابتدا باید زبان قرآنی را آموخته که خود این امرنیاز به مدت زمانی طولانی داردتا محقق شودوسپس مفاهیم اصلی یاد داده شوند.
ازطرفی دیگر اگرخداوند می خواست آموزگاری جهت تدریس کتابهای دینی نبوده باشد حتما" آن را مستقیما"برافراد جامعه نازل می کرد که نکرده است و به جهت اینکه افراد جامعه دارای ظرفیتهای پذیرش نبوده اند بلکه فاصله زیادی ازجنبه های مختلف با پیامبران وانبیاء وامامان داشته اند و خصوصیات یک معلم را دربرنداشته بلکه موقعیت شاگردوفراگیررا دارابوده اند ،این امر ازطریق انبیاء(صلوات الله علیهما)صورت گرفته است که دارای خصوصیات ویژه ازجمله پاکی وامانت داری؛پیشگام جامعه بودن ازجنبه های مختلف علمی وخصوصیات مختلفی که نسل درنسل ازپیشینیان وبه واسطۀ تقوی وپرهیزگاری به ارث برده بوده اند. همانطورکه درسورۀ جمعه ذکرشده خداوند دربین مردم پیامبری برانگیخت تانشانه های خودرابرآنان بخواند ومردم را پاک کندونوشته ها وحکمات ها را به آنان بیاموزد درحالیکه قبل ازاین مرحله درگمراهی روشن وآشکاری به سرمی بردند». واین درحالی انجام شده که طبق گواه تاریخ ،هنگام ظهور پیامبران دردفعات متفاوت ومناطق مختلف تعداد بسیارکمی ازمردم سوادخواندن ونوشتن داشته اند وحتی قید شده به انجام اموری دست می زده اندکه گویا درحال نابودی خویش وجامعه خویش بوده اند مانند خود خواندگی درعوض معرفی خدا به عنوان خالق مخلوقات ،زنده به گورکردن دختران خود وادارکردن مردم به شخص پرستی واموری ازاین قبیل که حاکی ازوجود گمراهی آشکاربوده است.
نتیجه اینکه باوجود ونزول کتاب حتما"حضور معلم هم ضروری واجتناب ناپذیر می شود چرا که هرکتابی را،همانطورکه قبلا"ذکرکردیم ،شاگرد وفراگیری لازم وکلاس درسی ضروری وآموزگاری بایسته که دراین زمینه همان پیامبران وامامان هستند.
2-نقش امامت مستتردرنبوت ومهمترازآن
نقش امامت مهمترازنقش نبوت درهدایت وآموزش کتاب؛دراینجا به این نکته لازم است یادآوری کنیم که درمعرفی خدا وآیات او وآموزش مفاهیم دومرحله لازم وضروری به نظر می رسند؛اولا" ارائۀ وبرشمردن آیات وقوانین ورسوم وعادات زندگی صحیح که به آن مطالب نظری (تئوری،theory) گفته می شود ودرابتدا مخاطب (که دراینجا منظورامت هرپیامبراست) همانند هرمبحث آموزشی دیگری تنها درمعرض آن قرارگرفته ورئوس مطالب به اوآموزش داده می شوند.اما آیا یک امی با عرضه شدن یکباره تئوری،آنهم آن انسانی که خصوصیات اودر بالا ذکرشد وحتی دربین جمعیت آن روز، طبق تاریخ، افراد باسوادجامعه ازبیست نفرتجاور نمی کرده اندواساسا"درکشورهای دیگر که دارای زبان متفاوتی نیزبوده اند زمان بیشتری جهت یادگیری لازم بوده است،دارای خصوصیات دینی شده وبا ایمان می شده است؟بازهم طبق شواهد و عقل وتجربه باید گفت خیر. پس نقش نبوت که عبارت است ازاشاره به خداو شمارش و معرفی آیات او و برخواندن احکام متناسب با جامعه و معرفی ناسخ ومنسوخ و.این ها ابتدا رئوسی است که ازطرف خدا برامت هردین بواسطۀ پیامبر ظاهرمی شوندودرمرحلۀ بعدی یعنی مرحلۀ امامت است که باید درحین این نوع ازهدایت امت به اهداف لازم برسند.
آیانقش نبوت وامامت دریک قابل جام جمعند؟
همانگونه که درتاریخ ثبت شده پیامبران دارای نقش امامت نیزبوده اندواصولا"به نظر می رسد نقش امامت درنبوت مستتروپوشیده است اما اینکه امامت به تنهایی برعهده گرفته شود عنوانی قابل بحث است که دروظیفۀ جدید نقش نبوت بی رنگ ونقش امام بسیار پررنگ ترمی شود. ضمن اینکه امامت تحت لوا ونظریه های نبوت تداوم وادامه پیدا می کند ونظریه پردازیهای اصلی وعمده توسط پیامبرنازل شده وپرداخت وجداکردن سره از ناسره وتحکیم ونظریه ها وتداوم معرفی خداوند واحکام وبقیۀ علوم قرآنی باید درراستای آنچه که نبوت ارائه داده صورت پذیرد.
بطورکلی فرویش(نزول)نشانه های خداوند واحکام جدید متناسب با افراد جامعه وداستانهای گذشتگان ورموزو اخبارعلمی زمین وآسمان وقیامت ورموزوهرآنچه که درکتاب خداآمده اند اززبان پیامبرصورت گرفته که مرحلۀ نظری وابتدایی آموزش الهی است؛اما آموزش وتثبیت مطالب وبطورکلی پرداخت وآموزش عملی آن تازمان حصول ایمان درفرد ازنقش امامت است که مرحلۀ اساسی ترومهمترآموزش نیزهست به همین جهت درسورۀ حجرات آیۀ14فرمود:
۞ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ۖ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. مردم عرب گفتند ما ایمان آوردیم. بگوایمان نیاوردید بلکه بگوییداسلام آوردیم وهنوزایمان دردلهای شما وارد نشده است واگرازخداوند وپیامبراواطاعت کنید خداوند ذره ای ازاعمال شماکم نمی کند.خدابخشنده ومهربانند.
این مرحلۀ پرداخت تاکسب ایمان دردلها تحت نقش هدایت وامامت خداوند وپیامبری وسپس امامت است(درمباحث بعدی اثبات می شود) که پس ازاتمام مرحلۀ اول یعنی مرحلۀ نظری شروع وبه نتیجه خواهد رسید.
دراینجا نکته ازآموزش درزبانشناسی را مطرح می کنم که بسیار قابل توجه است؛
اگرنحوۀ طبیعی آموزش زبان را دنبال کنیم متوجه می شویم که نحوۀ یادگیری زبان به صورتی است که ابتدا انسان از دوران کودکی تنها در معرض گفته ها قرار می گیرد وصرفا" دوبخش ازاجزاء شنیداری گفتاری انسان یا همان کودک فعال اند وآن دوبخش گوش وچشم انسان است که درمرحلۀ اول گوش انسان می باشد ودراین مرحله تنها دریافت ویادگیری اجزاء زبان صورت می گیرد وگفتار ویانوشتاروبهتر بگوییم تولید درکارنیست که شاید به همین دلیل هم هست که دردین اسلام می فرماید انسان تا سن معینی تکلیف ندارد واین مسئله دراین مرحله بسیارقابل فهم ودرک است وباهم ارتباط مستقیم دارند،واین صورت ازیادگیری یعنی تنها درمعرض قرارگرفتن آموزه ها همان مرحلۀ اول یادگیری نظریه هاست که هنگام معرفی دین توسط کتاب الهی به امت منتظر همین مرحله است که درآن آزمون جدی گرفته نمی شود بلکه باید امامت نقش خودرا ایفاکند تا پرداخت وتثبیت آموزه هاصورت بگیرد وپس ازآن است که می توان منتظر حصول ایمان در قلب مسلمان شد وسوال راپخش کرده وآزمون گرفت.دربرخی مناقب امام زمان(عج)گفته می شود که ایشان دردلها واذهان امت نفوذکرده وآنها را به سمت الهی و خدایی هدایت می فرمایند.
دراین جا قابل ذکراست که این عمل ،یعنی امامت قبلا"هم درادیان قبلی سابقه ذکرداشته است وطبق آیات قرآن به حضرت موسی(ع) این وظیفه گماشته شده علنی شده است(قبلا"گفته شد که امامت درنبوت مستتراست)، اما زمانیکه مردم دوباره سعی دربرگشت به جاهلیت کرده واحکام الهی وقوانین انسانی فراموش می شده ومردم به دوران طغیان وفساد برمی گشتند وقوانین قبلی کهنه ومنسوخ می شدند ،دوباره پیامبری جدید نازل می شده وآیات جدید معرفی می شده واحکام جدید نازل می شده وناسخ معرفی می گردیده همانطورکه گفته شده: "تاکه شد بیرنگ نقش انبیاء وحی آمد خیز الوعده وفا هان برانگیزو کلامی تازه کن هین بخوان اسرا پنهان خدا دختران زنده اندرگوررا باکدامین جرم وبا چندین گناه ازکسی اجری نخواهم زین سبب جز به اهل بیت احسان و وفا هیچکس را برتی برغیر نیست لیک برپرهیزوالا باتقی
این مطلب درست است که باید پیامبر جدید ظهورکرده باشد وباید آیات جدید فرویش کند واحکام جدید ارائه شود اما اگردرفاصلۀ ظهوربین پیامبران نقش امامت قوی تربود وبراساس همان کتاب قبلی هدایت عامه صورت می گرفت آیا نوع بشربه این حداز نزول معرفتی می رسیدکه این چنین اعمالی ازقبیل زنده به گورکردن فرزند خود وبت پرستی مجدد ودست بزند!؟پس گویا همین نقش امامت درفاصلۀ بین ظهورپیامبران بسیارضعیف بوده است که خداوند اراده به فرویش پیامبران نوظهورفرموده اند.
3-آیاراهنمایی امت وامامت باید پس ازختم نبوت نیزادامه یابد؟
بستن باب هدایت عامه کاربسیار خطرناکی است که همانگونه که دربالاذکرشد نقش هدایت(امامت)پیامبربسیارمهمترازنقش نبوت است که بعضی ها آن را به مانند حذف شیخ(سرمهرۀاصلی تسبیح) تسبیح نام برده اند که در صورت حذف آن همۀ مهره های دیگر پراکنده ومنحرف وازهم گسیخته خواهند شد واین امر درجامعه وامت یعنی هرج ومرج وبرداشت های متفاوت ازاحکام وآیات و.
سابقه نشان داده است افرادی که سعی نموده اند به تنهایی برداشت های خود را از کتابهای الهی وبطورکلی دین پیاده نمایند و خود امام خود باشند،شاید دارای موفقیت فردی بوده باشند اما هیچگاه نتوانسته اند صلاح کلی جامعه را درنظربگیرند بلکه دراینصورت هرفردی برداشت خود ازدین وکتاب الهی راداشته و خواه ناخواه واجتناب ناپذیرحداکثر،منافع خود وجامعۀ اطراف خود را درنظرخواهد گرفته است درحالیکه درمورد دینی که باید جهانی بوده و امتی که کرانۀ اقامت او تافرسنگها طولانی بوده است آیا می توان بدون راهبرجامعه و امام مبین وحدت مورد وم را مشاهده کرد؟طبیعی است که این چنین جامعه ای برقرارنخواهد بود.بطورکلی علم ومعرفت امام بسیاربیشترازعوام جامعه است واشراف اوبه کل دنیا وامورات او به مراتب قوی ترازهرفرد دیگری است وافراد جامعه اصولا"و حتی درعین رعایت همۀ احکام وقوانین دینی ،منافع خود را ملاحظه می کنند درصورتیکه وظیفۀ امام منافع خداوند وامت او وهدایت جامعه است ودستمزد او نیز با خداست.درمورد سقوط حکومت خلیفۀ سوم نوشته اند عملکرد وی به جایی رسیده بود که اکثر مناسب حکومتی را به اقوام واطرافیان (بدون درنظرگرفتن شایسته سالاری)واگذار می کرد و درآمدهای جامعه دریک سو انباشته شده وفقر مردم را محاصره کرده بود.
4-چه افرادی دارای شایستگی های امامت وراهبری امت پس ازدین خاتم هستند؟
1-مستندات تاریخی نقل شده.
2-سوابق فردی وشایستگی ها
3-عالم واعلم بودن فرد ازجنبۀ آثاروکتابهای باقی مانده ازوی ونظریه پردازی(امروزه به آن تز گفته می شود)
با توجه به مشخصاتی که در روایات مختلف راجع به قرآن کریم ذکر شده است،این کتاب واصولا"کتابهای الهی نوشته های معمولی نیستند که همه کس بتواند همۀ مفاهیم وموارد موجود درآن را توضیح داده یا تدریس کند ویا اعمال کند، بلکه طبق روایات دراین کتابها جزئیاتی وجود دارند که تنها توسط متولیان اصلی آنها قابل توضیح وتفسیر واعمال هستندمانند رمزهای قرآنی.
امام حسین (ع)درحدیثی می فرمایند:"نَحْنُ الّذِينَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ بَيَانُ مَا فِيهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ.ما كسانى هستيم كه علم قرآن، و بيان آنچه در آن است، نزد ماست، و آنچه در نزد ماست نزد هيچيك از آفريدگان خدا نيست، زيرا ما محرم راز خداييم. »
ودرروایتی دیگرنیز مراتب و معارف قرآن کریم را این گونه بیان میفرماید: کتاب اللّه (عز و جل) علی أربعة أشیاء: علی العبارة و الاشارة و اللطایف و الحقایق. فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للأولیاء و الحقایق للأنبیاء. کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات و رمزها (اشارهها) و لطایف و حقایق. عبارات آن برای توده مردم است. اشاره و رموزات، از آنِ خواص و بندگانِ ویژه است. لطایف آن برای اولیا است و حقایق آن برای پیامبران و انبیا است.»
دراینجا لازم است به حروف مقطعۀ قرآن اشاره کنیم که هنوزبسیاری مفهوم ومعنی آن را بعنوان رمزی بین خداوند وپیامبران وامامان دانسته اند.
مقایسۀ شایستگی مدعیان خلافت یا امامت جهت هدایت عامه پس ازدورۀ نبوت وپیامبری: اگرعواملی مانند 1- نسب وسابقۀ طهارت وعصمت 2-وقایع زمان حکومت خلفاء ووقایع زمان امامت علی بن ابیطالب(ع) 3علل سقوط وخاتمۀ دورۀ حکومتی آنهارا بررسی کنیم به شایستگی ها و سزاواریهای حکومت افراد پی خواهیم برد که صدالبته حاکم سزاوارتروشایسته تر می تواند خدمت بیشتر وبهتری به امت وجامعه بنماید تا سریعتر رستگارو سعادتمند شوند ونتایج بدست آمده ازدوره های حکومتی نشان دهندۀ شایستگی وقابل بودن افراد جهت حکومت هستند.
برخی روایات واحادیث درشأن وشایستگی علی ابن ابیطالب(ع)
پیامبر اعظم(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: یا علی ما عرف اللّه حق معرفته غیری و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر اللّه و غیری؛(2) ای علی! خداوند متعال را نشناخت به حقیقت شناختش جز من و تو، و تو را نشناخت آن گونه که حق شناخت توست، جز خدا و من.»
و در جای دیگر فرمود: یا علی لایعرف اللّه تعالی الّا انا و انت و لایعرفنی الّا اللّه و انت و لا یعرفک الّا اللّه و انا؛(3) ای علی! خدا را نشناخت جز من و تو، و مرا نشناخت جز خدا و تو و تو را نشناخت مگر خدا و من.
ابن عباس می گوید پیامبر اکرم(ص) فرمود: لو انّ الفیاض اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس کتابٌ مااحصوا فضائل علیّ بن ابی طالبٍ؛ اگر انبوه درختان (و باغها) قلم، و دریا مرکب، و تمام جنّیان حسابگر، و تمام انسان ها نویسنده باشند قادر به شمارش فضائل علی بن ابی طالب نخواهند بود»
و در جای دیگر پیامبر اعظم فرمود: انّ اللّه تعالی جعل لاخی علیٍّ فضائل لاتحصی کثرة فمن ذکر فضیلةً من فضائله مقرّابها غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ماتأخّر؛ براستی خداوند برای برادرم علی(ع) فضائل بی شماری قرار داده است که اگر کسی یکی از آن فضایل را از روی اعتقاد و اعتراف بیان نماید، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می بخشد. و من کتب فضیلةً من فضائله لم تزل الملائکة تستغفرله ما بقی لتلک الکتابه رسم، و من استمع فضیلةً من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتی اکتسبها بالاستماع و من نظر الی کتابٍ من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتی اکتسبها بالنّظر،(6) اگر کسی یکی از فضائل آن حضرت را بنویسد، تا هنگامی که آن نوشته باقی است، ملائکه برای او استغفار می کنند و اگر کسی یکی از فضائل آن حضرت را بشنود، خداوند همه گناهانی را که از راه گوش انجام داده است می بخشد، و اگر کسی به نوشته ای درباره فضائل علی(ع) نگاه کند، خداوند تمام گناهانی که از راه چشم کرده است می پوشاند و از آن در می گذرد.»
بیهقی یکی از دانشمندان نامی اهل سنّت چنین روایت نموده که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
من احبّ ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوحٍ(ع) فی تقواه و ابراهیم فی حلمه و الی موسی فی عبادته فلینظر الی علی بن طالب علیه الصّلوة و السّلام؛(7) هر کسی دوست دارد به علم و دانش آدم بنگرد و مقام تقوا و خودنگهداری نوح را(مشاهده نماید) و بردباری ابراهیم(نظاره کند) و به عبادت موسی(ع) (پی ببرد) باید به علی بن ابی طالب(ع) نظر بیندازد.»
مناقب، روایت فوق را در دو مورد به این صورت نقل نموده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی مهمه و الی یحیی بن زکریّا فی زهده، و الی موسی بن عمران فی بطشه، فلینظر الی علی بن ابی طالب علیه السلام؛(8) هر کس می خواهد دانش آدم را، فهم (ژرف) نوح را، و زهد یحیی را و قاطعیّت موسی بن عمران را بنگرد، به علی بن ابی طالب نظر کند.»
محبت و علاقه پیامبر(ص) به علی(ع)
هر کس جامع کمالات باشد محبوب دلها نیز هست، پیامبر اکرم(ص) که خود محبوب عالمیان و خوبان و پاکان است، عاشق شیدای علی است، چرا که به تصریح آیه مباهله، علی جان پیامبر است انفسنا» و جان هر کس شیرین و دوست داشتنی است.
به همین جهت بارها پیامبر اکرم(ص) می فرمود: من احبّ علیّاً فقد احبّنی.؛(9) هر کس علی را دوست بدارد به من محبّت ورزیده است.» و فرمود: محبّک محبّی و مبغضک مبغضی؛(10) دوستدار تو دوست من است، و دشمن تو دشمن من.»
شخصی از پیامبر اکرم(ص) پرسید: یا رسول اللّه انّک تحبّ علیّاً؟ قال: او ماعلمت انّ علیّاً منّی و انا منه؛(11) ای رسول خدا علی(ع) را دوست می داری؟ فرمود: مگر نمی دانی که علی از من و من از اویم»
آیا کسی جان شیرین و پاره تنش را دوست نمی دارد؟
مناقب با اسنادش از رسول خدا نقل می کند که آن حضرت فرمود: انّ اللّه عزّ و جلّ امرنی بحبّ اربعةٌ من اصحابی و اخبرنی انّه یحبّهم. قلنا: یا رسول اللّه من هم؟ فلکنّا یحبّ ان ی منهم، فقال: الا انّ علیّاً منهم ثم سکت، ثمّ قال: الا انّ علیّاً منهم ثمّ سکت؛(12) براستی خدای عزیز و جلیل مرا امر کرده است به دوستی چهارنفر از اصحاب، و خبر داد مرا که خداوند(نیز) آنها را دوست می دارد، گفتم: ای رسول خدا آنها کیستند؟ پس هر یکی از ماها دوست داریم جزو آنان باشیم. پس فرمود: آگاه باشید علی از آنهاست، سپس سکوت کرد، دوباره فرمود: به راستی علی از آنهاست و سکوت کرد.»
عایشه می گوید: هنگامی که رسول خدا(ص) به حالت احتضار درآمد فرمود: ادعوا الیّ حبیبی؛ محبوب مرا بخوانید، من به سراغ ابی بکر رفتم و او را احضار نمودم. وقتی ابابکر بر پیغمبر داخل شد حضرت نظری به سوی او افکند سپس از او روی گردانید و (برای مرتبه دوم) فرمود: ادعوا الیّ حبیبی؛ محبوب مرا بخوانید. آنگاه حفصه عمر را احضار کرد پیغمبر همان گونه که از ابی بکر روی گردانید از عمر نیز روی گرداند. عایشه گوید: من گفتم وای بر شما پیغمبر علی بن ابی طالب(ع) را می خواند، سوگند به پروردگار جز علی را نمی خواهد. پس رفتند سراغ علی (ع)، وقتی که پیغمبر علی را دید، او را محکم به سینه چسبانید آنگاه در گوش آن حضرت هزار حدیث بیان فرمود که هر حدیثی راهگشای هزار حدیث بود.»(13)
از ابن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: علیّ منّی مثل رأسی من بدنی؛(14) علی نسبت به من مانند سر است نسبت به بدن.»
صد البته که محبّت های پیامبر اکرم(ص) به علی صرف محبّت عاطفی نیست بلکه بر اساس لیاقت ها و کمالاتی است که مولا علی(ع) دارا می باشد که به نمونه هایی از کمالات و فضائل آن حضرت، از زبان خود پیامبر اکرم(ص) اشاره می شود.
علم علی(ع)
علم و دانش علی اکتسابی نیست تا استاد برتر از خود و شاگردان و هم دوره هایی همسان خود داشته باشد، بلکه علم او لدنی» است و و ریشه در علم الهی و آسمانی دارد، به این جهت علم او برهمه انسان های معمولی و غیر مرتبط با وحی آسمانی برتری و امتیاز دارد، و به همین جهت است که حتی در منابع اهل سنّت نیز از او به عنوان اعلم النّاس» یاد شده است که به نمونه هایی اشاره می شود:
1ـ پیامبر اکرم(ص) فرمود: اعلم امّتی من بعدی علیّ بن ابی طالب علیه السّلام؛(15) داناترین امّت من بعد از من علی بن ابی طالب(ع) است.»
2ـ عبداللّه بن مسعود می گوید، پیامبر اکرم(ص) فرمود: قُسّمت الحکمة علی عشرة اجزاءٍ فاعطی علیّ تسعة و النّاس جزءً واحداً؛(16) حکمت (و دانش) به ده جزء تقسیم شده است و به علی نه قسمت آن و به (مابقی مردم) یکدهم داده شده است»
تمامی علوم بشری و پیشرفت های آن جزء همان یکدهم است، و علم علی(ع) نه برابر دانش تمامی بشریت است. و راز آن هم این است که ریشه در مهبط وحی الهی یعنی پیغمبر اکرم(ص) دارد، که خود فرمود: انا مدینة العلم و علیٌ بابها، فمن ارادالعلم فیأت الباب؛(17)من شهر علم (الهی و وحیانی) هستم و علی دَرِ آن است پس هر کس اراده دانش دارد باید از درب (شهر) وارد شود».
3ـ عایشه درباره علی(ع) می گوید: هو اعلم النّاس بالسّنة؛() او داناترین مردم نسبت به سنّت (پیامبر اکرم(ص)) می باشد.»
ای کاش خود عائشه به این حدیث عمل می کرد، و به توصیه های امیرمؤمنان(ع) توجّه می کرد و جنگ جمل را به وجود نمی آورد.»
4ـ پیامبر اکرم(ص) بعد از تزویج فاطمه به علی(ع) به دختر خود فرمود: زوّجتک خیر اهلی، اعلمهم علماً و افضلهم حلماً و اوّلهم سلماً؛(19) تو را به تزویج بهترین بستگانم و اهلم درآوردم، که از نظر دانش داناترین، و از نظر حلم و بردباری برترین، و از نظر اسلام اوّلین می باشد.»
عبادت علی(ع)
عبادت و بندگی مولا امیر مؤمنان علی(ع) شهره جهان است، و مرکز ثقل مقامات و منزلت های علی(ع) در کنار علم خدادادی همان عبادت ها و نمازها و ناله ها و نیازهای شبانه اوست، این مسئله تا آنجا اهمیت دارد که خداوند به ملائکه مباهات و فخرفروشی بوسیله عبادت های امیرمؤمنان می کند.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: صبحگاهی جبرئیل با شادی و حالت بشارت بر من وارد شد. گفتم حبیب من چه شده تو را خوشحال و بشارت رسان می بینم؟ پس گفت: ای محمد!(ص) چگونه خوشحال نباشم و حال آن که چشمم بخاطر اکرامی که خداوند نسبت به برادرت و جانشینت و امام امتت علی بن ابی طالب روا داشته، روشن شده است، پس پیامبر اکرم(ص) فرمود: چگونه خداوند برادرم و امام امتم را گرامی داشته است؟
قال: باهی بعبادته البارحة ملائکته و حملة عرشه و قال: ملائکتی انظروا الی حجّتی فی ارضی علی عبادی بعد نبیّی، فقد عفر خدّه فی التّراب تواضعاً لعظمتی، اشهدکم انّه امام خلقی و مولی بریّتی گفت: خداوند با عبادت دیشب علی بر ملائکه و حاملان عرش مباهات نموده است. و فرموده است: ملائکه من نگاه کنید به حجّتم بر برندگانم در زمین بعد از پیغمبرم، براستی صورت و گونه اش بر خاک نهاده است بخاطر تواضع در مقابل عظمت من، شما را شاهد می گیرم که او (علی) پیشوای مخلوقم، و سرپرست مردمان من می باشد.»
در منابع شیعه آن قدر از عبادت امیرمؤمنان(ع) سخن به میان آمده که نیاز به یک کتاب دارد، خالی از لطف نیست که به ترجمه یک روایت اشاره کنیم:
ضراربن ضمره در حضور معاویه درباره علی(ع) چنین گفت: پس خدا را شاهد می گیرم که او را در بعض جایگاهش دیدم. در وقتی که شب پرده های تاریکی اش را انداخته بود و ستارگان ظاهر شده بودند، در حالی که در محرابش ایستاده بود و محاسن خود را بر دست گرفته و مانند انسان مار گزیده به خود می پیچید و چون انسان غمدیده گریه می کرد. (گویا هنوز آواز او را در گوش جان دارم که می فرمود:) آه آه از کمی توشه، طولانی بودن سفر، وحشت راه و بزرگ بودن جایگاه ورود.»
پس آنگاه اشک معاویه جاری شدو با آستینش آن را پاک کرد و دیگران هم اشک ریختند سپس معاویه گفت، آری ابوالحسن چنین بود
امامت علی(ع)
آن علم بی پایان و آن عبادت بی مثال زمینه لیاقت امامت و پیشوایی او را فراهم نموده است. روایاتی که بر امامت بلافصل آن مولا در منابع اهل سنّت وجود دارد بیش از آن است که منعکس گردد و از طرفی حدیث معروف ثقلین، حدیث منزلت، حدیث یوم الدّار، حدیث غدیر و امثال آن که معروفند و متواترند بارها مطرح شده و در منابع فراوانی آمده است. آنچه در این جا بدان اشاره می کنیم برخی روایاتی است که دلالت صریحتری دارند و کمتر در گفته ها به آن ها اشاره شده است:
1ـ پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: انگشتر به دست راست کن تا از مقرّبین باشی،عرض کرد یا رسول اللّه ؟ چه انگشتری بر دست کنم. فرمود: عقیق سرخ پس براستی آن کوه و سنگی است که به وحدانیّت خدا اقرار کرده است: ولی بالنّبوّة ولک بالوصیّة ولولدک بالامامة.؛ و به نبوت من و جانشینی (بلافصل) تو و امامت (یازده نفر) فرزندانت اقرار نموده است.»
2ـ از ابن بریده.نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: لکلّ نبیٍّ وصیّ و وارث و انّ علیّاً وصییی و وارثی؛برای هر پیغمبری جانشین و وارثی است، و براستی علی جانشین و وارث من است.»
3ـ در روایت مربوط به عبادت آن حضرت این جمله را داشتیم که خداوند به ملائکه اش فرمود: اشهدکم انّه امام خلقی
و مولی بریّتی؛(25) شما را شاهد می گیرم که او (علی) امام مخلوقم و سرپرست آفریده های من است.»
4ـ عمروبن میمون از ابن عباس نقل نموده که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: انت ولیّ کلّ مؤمنٍ بعدی؛ یا علی! تو بعد از من رهبر و سرپرست تمام مؤمنین هستی.»
در این حدیث با توجّه به کلمه "بعدی" معنای ولیّ صراحت در رهبری و امامت دارد، و معنی ندارد که پیامبر بفرماید تو محبوب مؤمنان بعد از من هستی.
راستی باید گفت پیامبر اکرم(ص) در معرّفی علی(ع) و بیان منزلت ها و مقامات امیرمؤمنان (ع) هرگز کوتاهی نکرد و با شیوه های مختلف محوریت و رهبریت او را به جامعه معرّفی نمود، گاه دست او را بالا برد و فرمود: این علی مولا و رهبر مردم است» و گاه می فرمود: علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا.؛(27) علی با قرآن است و قرآن با علی(ع) است و هرگز آن دو از هم جدا نمی شوند»
و گاه او را محور حق معرّفی نمود، در حدیث متواتر این جمله آمده است که پیغمبر اکرم(ص) فرمود: علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض یوم القیامة؛(28) علی با حق است و حق با علی است و هرگز آن دو از هم جدا نمی شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»
در روایت دیگر فرمود: سی من بعدی فتنة، فاذا کان ذلک، فاموا علی بن ابی طالب، فانّه الفاروق بین الحقّ و الباطل؛(29) بزودی بعد از من فتنه(ها) پیدا می شود، پس همراه علی بن ابی طالب باشید، زیرا او(معیار) جدا کننده بین حق و باطل است»
و فرمود: کسی که از علی جدا شود از من جدا شده، و کسی که از من جدا شود از خدا فاصله گرفته است»
قرآن در شأن علی(ع)
آیات فراوانی را علمای اهل سنّت و مفسرین آنها در شأن امام علی(ع) تفسیر کرده اند و در تأیید آن روایاتی را از پیغمبر اکرم(ص) آورده اند به طوری که برخی از آنها مانند ابن حجر، خطیب بغدادی، سیوطی، گنجی شافعی، ابن عساکر، شیخ سلیمان قندوزی و. از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: نزلت فی علیّ ثلاث مأئة آیه؛ سیصد آیه در شأن علی(ع) نازل شده است»
و همین ابن عباس از پیامبر اکرم(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: ما انزل آیة فیها یا ایّها الذین آمنوا» و علیّ رأسها و امیرها؛و آیه ای که در آن یا ایّها الذین آمنوا» آمده، نازل نکرده است خداوند مگر آن که علی در رأس آن قرار دارد.» یعنی تمامی این آیات در ابتدا و قبل از همه در شأن علی و مربوط به آن حضرت است.
اطاعت از علی(ع)
وقتی علی(ع) امام و پیشوای مردم است و محبوب پیغمبر، و دارای علم لدنّی و الهی، و در اوج طاعت و بندگی قرار دارد، و معیار حق و باطل و ثقل جدا نشدنی از قرآن
بحساب می آید بر مردم است که از او و هر کس را که او تعیین نموده است اطاعت کنند، و این اطاعت لازم و ضروری است پیامبر عظیم الشأن درباره اطاعت و پیروی از امیرمؤمنان تعبیرات فوق العاده ارزشمندی دارد که به نمونه هایی اشاره می شود:
1ـ سلمان با سندش به فاطمه زهرا(س) نقل می کند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: علیکم بعلیّ بن ابی طالب علیه السّلام فانّه مولاکم فاحبّوه، و کبیرکم فاتّبعوه، و عالمکم فاکرموه، و قائدکم الی الجنّة(فعزّزوه) و اذا دعاکم فاجیبوه و اذا امرکم فاطیعوه، احبّوه بحبّی و اکرموه بکرامتی، ماقلت لکم فی علیٍّ الّا ما امرنی به ربّی جلّت عظمته؛ بر شما باد به (همراهی) علی بن ابی طالب علیه السلام، براستی او مولا و سرپرست شماست پس او را دوست بدارید، و بزرگ شماست پس از او پیروی کنید و دانشمند شماست پس از او اکرام کنید و پیشوای شما به سوی بهشت است پس او را عزیز دارید، هرگاه شما را (به کاری) دعوت کند اجابت کنید، و اگر دستور داد اطاعت کنید، بخاطر دوستی من او را دوست بدارید و به خاطر بزرگی من او را بزرگ شمارید.(بدانید) من چیزی درباره علی به شما نگفتم جز آنچه خدای بزرگ عظمت به آن امر کرده است.»
حدیث آن قدر گویا و روشن است که نیازی به هیچ توضیحی ندارد، و بالصراحة می گوید آنچه درباره علی(ع) سفارش شده، تماماً اوامری است که از سوی خداوند متعال صادر شده است راستی اگر جامعه اسلامی فقط به همین حدیث عمل می کردند، این همه دچار انحراف و اختلاف و انشعاب نمی شدند.
2ـ پیامبراکرم(ص) به عمّار فرمود: یا عمّار! ان رأیت علیّاً قدسلک وادیّاً و سلک النّاس وادیاً غیره فاسلک مع علیّ ودع النّاس انّه لن بدلک علی ردی و لن یخرجک من الهدی؛(34) ای عمّار! اگر دیدی علی به راهی می رود، و مردم به راهی غیر از او، تو با علی حرکت کن، و مردم (دیگر) را رها کن، زیرا علی (فقط بر حق هدایت می کند و) بر بدی و پستی راهنمایی نمی کند و از هدایت خارج نمی سازد.»
و با تأسف باید گفت اکثریت مردم به هر راهی رفتند و سرشان به سنگ خورد، جز راه علی را. و فقط گروه قلیلی در طول تاریخ با علی و راه علی و اهداف و آرمان های علی ماندند.
محبّت به علی(ع)
یقیناً اطاعت و پیروی بدون محبت و عشق یا ممکن نیست و یا بسیار سخت و طاقت فرساست.
آنچه اطاعت و پیروی صددرصد از یک امام و پیشوا را شیرین و سهل و راحت می سازد محبّت به آن رهبر است. علی(ع) از رهبرانی است که در طول تاریخ محبوب بوده است، درباره محبّت به آن حضرت آن قدر روایات فراوانی وجود دارد که یک کتاب قطور خواهد شد، آنچه به عنوان حسن ختام بیان می شود برخی روایات است از منابع اهل سنّت:
1ـ پیامبراکرم(ص) فرمود: عنوان صحیفة المؤمن حبّ علیّ بن ابیطالب(ع)؛ سرلوحه و تیتر نامه کردار مؤمنین دوستی علی بن ابی طالب است. هر کس دوست می دارد زندگیش همانند من(خداپسندانه) باشد و مردنش همانند من و جایگاهش در بهشتی باشد که پروردگارم درختان آن را کاشته باید دوستدار علی» باشد و دوستان علی را نیز دوست بدارند، و به پیشوایان پس از من (از فرزندان علی) اقتدا نمایند زیرا آنان عترت و ذریه و فرزندان من هستند و از گِل من به وجود آمده اند، و از طرف خدا رزق و علم داده شده اند، وای بر تکذیب کنندگان فضل آنها از امّت من، آنانی که صِله من با آنها را قطع می کنند، و خداوند شفاعتم را به آنها نرساند.»
2ـ جابر از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که پیامبر فرمود: جبرئیل از طرف خدای عزیز و جلیل ورقه سبزی از یاس را آورد که بر روی آن (با رنگ) سفید نوشته بود: انی افترضت محبّة علیّ بن ابی طالب علی خلقی عامةً، فبلّغهم ذلک عنّی؛(36) براستی من محبت علی را بر همه مردم واجب کردم و این را از طرف من (به همه) برسان»
3ـ ابوبرزه می گوید: پیامبر اکرم در حالی که ما نشسته بودیم فرمود: روز قیامت از چهار چیز پرسش می شود قبل از آن که کسی قدم از قدم بر دارد: 1ـ از عُمر که کجا فانی نموده 2ـ از بدنش که کجا کهنه کرده 3ـ و از مالش که از کجا آمده و کجا مصرف شده است 4ـ و عن حبّنا اهل البیت؛ و از دوستی ما اهل بیت پرسش می شود. فقال له عُمَرُ: فما آیة حبّکم من بعدکم؟ قال: فوضع یده علی رأس علیّ ـ و هو الی جانبه ـ و قال ان حبّی من بعدی حبّ هذا؛ پس عمر به حضرت عرض کرد: نشانه محبّت به شما بعد از شما چیست؟ راوی می گوید: پیامبر دست خود را بر سر علی ـ در حالی که در کنارش نشسته بود ـ قرار داد و فرمود: براستی محبّت به من بعد از (مرگ) من محبّت به این (علی) است.»
4ـ مناقب با اسنادش از پیامبر اکرم(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: یا علی! هرگاه بنده ای خدای عزیز و جلیل را بندگی کند همانند آن مقداری که نوح در میان قومش ماند(بیش از هزار سال) و برایش به اندازه کوه احد طلا باشد و آن را در راه خدا ببخشد، پس آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدری طولانی شود تا هزار مرتبه با پای پیاده به حج مشرّف شود سپس در میان (کوه) صفا و مروه مظلومانه شهید گردد، ولی محبّت و ولایت تو را نداشته باشد، ای علی! بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.»
و راستی با این نمونه ها و صدها امثال آن درباره محبّت علی(ع) باز کسی می تواند دشمن علی باشد جز کسانی که پیامبر اکرم(ص) آنها را این گونه معرّفی نمود: فانّه لایبغضک من العرب الّادعی ولامن الانصار الّا یهودی و لا من سایر النّاس الّا شقی؛(ای علی!) براستی تو را دشمن نمی دارد از عرب مگر کسی که زاده باشد و نه از انصار مگر کسی که یهودی باشد، ونه از سایر مردم مگر کسی که شقی باشد.»
اثباط شایستگی ازروش آآث مقایسۀ بررسی علل سقوط حکومت ها
برخی وقایع قبل ودوران خلافت امام علی(ع): دوران حکومت علی بن ابیطالب (ع) بهعنوان چهارمین خلیفه مسلمانان است که به مدت حدوداً پنج سال، از سال ۳۵ قمری تا سال ۴۰ قمری به طول انجامید. امام(ع) پس از کشته شدن عثمان بن عفان، به خلافت برگزیده شد و بیعت با او به خواست و اصرار مردم در مسجد رخ داد. از نظر شیعیان به خلافت رسیدن امام علی(ع) در سال ۳۵ قمری اجرای دیرهنگام سخن پیامبر (ص) بود که در چند موقعیت، بهخصوص در غدیر علی(ع) را به عنوان جانشین خود و امام امت اسلامی برگزیده بود. به خلافت رسیدن امام علی(ع) مخالفت برخی را برانگیخت که باعث بروز جنگهایی علیه حکومتش شد. امام در امر حکومتداری همواره برقراری عدالت، تقسیم صحیح و به تساوی بیتالمال، اجرای کامل احکام دین و برخورد انسانی با تمامی مردم را مدنظر داشت و عمل به آنها را به کارگزاران خویش توصیه مینمود.
خلافت امام علی(ع) در دیدگاه شیعه
خلافت در آموزههای شیعه، همان ولایت، امامت یا جانشینی پیامبر(ص) در همه امور دنیوی و اخروی است. خلفای رسول الله(ص) در مذهب تشیع، دوازده امام معصوم(ع) از اهل بیت آن حضرت هستند و تنها تفاوتی که با او دارند، این است که وحی بر آنها نازل نمیشود.[۱] شیعه به آیات متعدد قرآن و احاديث بسیاری از پيامبر گرامى(ص) در مورد خلافت اميرمؤمنان بهعنوان اولین خلیفه جامعه اسلامی پس از رسول خدا استناد میکند و معتقد است که پيامبر خدا بر شخص امام پس از خود تنصيص كرده است.[۲]
ولی در عمل پس از رحلت پیامبر اسلام، خلافت به امام علی(ع) نرسید؛ بلکه پس از بیست و پنج سال از وفات پیامبر و خلافت خلفای سهگانه، سرانجام مردم با امام علی بهعنوان خلیفه رسولالله بیعت کردند. از نظر شیعیان به خلافت رسیدن امام علی(ع) در سال ۳۵هجری اجرای دیرهنگام قراری بود که طبق آن پیامبر(ص) در چند موقعیت و بهخصوص در غدیر ایشان را بهعنوان جانشین خود و امام امت اسلامی برگزیده بود.[۳] بنابراین از نگاه شیعه، جز دوره کوتاه حکومت امام علی(ع) و امام حسن(ع) خلافت رسمی، عملاً به غیر معصومان رسید و در حدود سیزده قرن اشخاص و خاندانهای متعددی در گستره جهان اسلام خود را مصداق خلیفه پیامبر(ص) معرفی کردند.
شورش و قتل عثمان
نوشتار اصلی: قتل عثمان
امام علی(ع) پس از کشته شدن عثمان بن عفان، سومین خلیفه مسلمانان، به خلافت رسید. قتل عثمان باعث ایجاد اختلاف در جامعه اسلامى و منشأ حوادث بسیار ناگوارى در جهان اسلام شد.[۴] روش عثمان در حکومتداری و مسلط کردن ناشایستگان بر شهرها و ولایات مملکت اسلامی، اعتراضات گستردهای را برانگیخته بود. معترضان بارها با نامه یا بهصورت حضوری، اعتراض خود را به گوش او رسانده بودند. عثمان با آنها گفتگو کرد و وعدههایی مبنی بر اصلاح امور به آنان داد؛ ولی اقدامات او چندان جدی نبود که موجب اقناع گردد. او با افراد زیادی م کرد ولی به ظاهر، تنها به مهای خویشان خود مانند مروان بن حکم و معاویه عمل میکرد.[۵]
با بالا گرفتن تشنج در حجاز و تن ندادن عثمان به خواستههای مردم، که مهمترینش استعفای خود عثمان بود، معترضان اهل مدینه همراه جمعیت بسیاری از کوفه و مصر تصمیم گرفتند اقدامات خود را علیه او شدت بخشند.[۶] سرانجام، هزار مرد از کوفه و چهارصد مرد مصری به در خانه عثمان رفتند و خانه عثمان را شب و روز در محاصره خود قرار دادند.[۷] از واقدی نقل کردهاند که محاصره خانه عثمان چهل و نه روز طول کشید.[۸]
شورشیان آهسته آهسته به این نتیجه رسیدند که عثمان قصد کنارهگیری و تندادن به خواستههای آنان را ندارد، پس قصد جان او را کردند؛ ولی برخی معذورات مانند نگهبانی حسن بنعلی(ع) از خانه عثمان و مایل نبودن شورشیان به درگیری با او و بنیهاشم، مانع حمله آنان به خانه عثمان میشد. شورشیان عاقبت از دور به خانه عثمان تیر انداختند و تصمیم گرفتند عثمان را بدون اینکه کسی متوجه شود بکشند. چند نفر از خانه یکی از انصار گذشتند و وارد خانه عثمان شدند، بهطوریکه هیچیک از اطرافیان عثمان متوجه ورود آنان نشدند و سرانجام عثمان را به قتل رساندند.[۹]
بیعت با امام علی(ع)
پس از قتل عثمان بهدست انقلابیونی که از شهرهای مختلف به مرکز خلافت اسلامی آمده بودند، توجه مردم به علی (ع) برای خلافت جلب شد. آنها با جدیت و سختگیری، خواستار پذیرش حکومت توسط علی (ع) بودند.[۱۰] حضرت علی آنان را هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوضهای آب تشبیه کرده است.[۱۱]
ایشان در پاسخ به تقاضاهای مکرر مردم میفرمود: مرا رها کنید و این امر را از دیگری بخواهید.»[۱۲] از محمد بن حنفیه نقل شده است: جمعی از اصحاب نزد امام علی (ع) آمدند و گفتند: ما سزاوارتر از تو به خلافت، کسی را نمیشناسیم؛ علی (ع) گفت: من وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی نمیپذیریم. آنحضرت گفت که بیعت او در خفا نیست و باید در مسجد باشد.[۱۳]
طبق برخی از نقلهای تاریخی، آن حضرت مردم را بهسوی طلحه و زبیر راهنمایی میکرد و از آن دو میخواست خود امر حکومت را بپذیرند.[۱۴] حضرت در جمع مهاجران، که طلحه و زبیر نیز حضور داشتند، اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضیام؛ ولی آنان گفتند: ما نختار غیرک؛ جز تو را نمیخواهیم.»[۱۵] به قول یکی از نویسندگان معاصر، سخنان علی در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود».[۱۶]
در خصوص طلحه و زبیر باید توجه داشت که آن دو، زمینهای برای خود نمیشناختند تا نامزدی خویش را برای خلافت اعلام کنند. در منابع آمده است: علی به طلحه پیشنهاد بیعت داد. طلحه گفت: تو نسبت به من سزاوارتری. مردم برای تو جمع شدهاند، نه برای من.»[۱۷] مردم طلحه و زبیر را در قتل عثمان متهم میدانستند و از آنها میخواستند در فکر حکومت نباشند.[۱۸] از همین روی، آن دو پس از م با یکدیگر، در جمع مردم گفتند: ما با هم م کردیم و به خلافت علی راضی هستیم. با او بیعت کنید.[۱۹] رسول جعفریان معتقد است: آنها به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق در حکومت جدید جایی برای خود دست و پا کنند».[۲۰]
سرانجام بیعت با علی(ع) در مسجد با حضور مردم و با شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر انجام شد.[۲۱] او اخذ بیعت اجباری را روا ندانست و بر آن بود که بیعت بر مبنای اختیار است و خود را موظف به دعوت میدانست، نه اجبار.[۲۲] در این باره که چرا امام علی (ع) زیر بار بیعت با مردم نمیرفت، باید گفت امام (ع) جامعه موجود را فاسدتر از آن میدانست که او بتواند آن را رهبری کرده و معیارها و منویات خود را در آن به اجرا در آورد.[۲۳]
مخالفان خلافت امام علی(ع)
مخالفان خلافت امام علی (ع) برخی از صحابه بودند که یا از همان ابتدا بیعت نکردند و یا بعدا بیعت خویش را شکستند. در میان این مخالفان، برخی با جدیت مخالفت خویش را پیگیری کرده و سبب بروز اختلاف در امت اسلامی و جنگهای خونینی بین مسلمانان شدند؛ اما برخی دیگر که به قاعدین مشهور شدند، جانب حق را رها کردند واز بیعت سر باز زدند؛ ولی با امام علی (ع) مخالفت مستقیم و جدال نکردند.[۲۴]
عایشه از همان ابتدا بیعت نکرده و با طلحه و زبیر بیعتشکن علیه امام (ع)، جنگ جمل را به راه انداخت. معاویه نیز با امام بیعت نکرد و امام را مجبور به جنگ صفین نمود. خوارج یا مارقین نیز بعدها در ماجرای حکمیت از امام جدا شده و علیه او جنگ نهروان را به راه انداختند.
همه انصار جز چند نفر با علی (ع) بیعت کردند. مخالفان عبارت بودند از: حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلَّد، محمد بن مُسًلمه و چند نفر دیگر که از عثمانیه بهشمار میآمدند. از مخالفان غیر انصاری، میتوان به عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، و اسامة بن زید اشاره کرد که همه از نزدیکان عثمان بودند.[۲۵]
جنگهای دوران حکومت امام (ع)
جنگ جمل (ناکثین)
نوشتار اصلی: جنگ جمل
جنگ جمل نخستین جنگ امام علی(ع) بود که میان وی و ناکثین (نکث به معنی نقض و شکستن است و طلحه و زبیر و پیروانشان از آنجایی که در ابتدا با امام(ع) بیعت کرده و در نهایت پیمانشان را شکستند، آنها را ناکثین مینامند.)[۲۶] در جمادی الاخر سال ۳۶ قمری رخ داد.[۲۷]
طلحه و زبیر که نخست چشم به خلافت دوخته بودند[۲۸] چون ناکام ماندند و خلافت به امام علی (ع) رسید، انتظار داشتند که با وی در خلافت شریک شوند. آن دو از علی(ع) خواستند که حکومت بصره و کوفه را به آنان دهد، ولی امام آنان را شایسته این کار ندانست.[۲۹] ازاینرو، آنها به همراه عایشه که از امام علی(ع) کینه یا کینههایی به دل داشت،[۳۰] لشکری سه هزار نفره را آماده کرده و به طرف بصره حرکت کردند.[۳۱]
امام علی(ع) بیش از پیش به نصیحت پیمانشکنان پرداخت؛ تا شاید از رخ دادن جنگ جلوگیری نماید. ولی نتیجهای نگرفت و آنان جنگ را با کشتن یکی از یاران وی آغاز نمودند.[۳۲] البته زبیر قبل از شروع جنگ بخاطر حدیثی از پیامبر(ص) که امام علی(ع) بدو یادآور شد -که پیامبر (ص) روزی به زبیر گفته بود تو به جنگ علی برمیخیزی- از لشکر کناره گرفت و در بیرون بصره توسط عمرو بن جرموز کشته شد.[۳۳]
اصحاب جمل، پس از چند روز نبرد و دادن کشته بسیار، شکست خوردند. در این جنگ طلحه کشته شد[۳۴] و عایشه پس از جنگ، محترمانه به مدینه بازگردانده شد.[۳۵] در این جنگ عایشه بر شتر نری به نام عسکر سوار شده بود و از اینرو، این جنگ، جمل نام گرفت.[۳۶]
جنگ صفین (قاسطین)
نوشتار اصلی: جنگ صفین
جنگ صفین بین امام علی(ع) و قاسطین (معاویه و سپاهش.)[۳۷] در صفر سال ۳۷ قمری در شام و در نزدیکی فرات در محلی به نام صفین رخ داد و پایان آن حکمیتی بود که در رمضان سال ۳۸ قمری صورت گرفت.[۳۸]
امام علی(ع) به معاویه نامه نوشت و از وی بیعت خواست. اما او بهانه آورد که نخست باید کشندگان عثمان را که نزد تو به سر میبرند به من بسپاری تا آنان را قصاص کنم و اگر چنین کنی با تو بیعت خواهم کرد. امام پس از نامهنگاری و فرستادن نمایندهای نزد معاویه، چون دانست که معاویه سر جنگ دارد، لشکر خویش را بهسوی شام به حرکت درآورد. از آنسو نیز معاویه با لشکر خویش حرکت کرد. هر دو لشکر در نزدیکی صفین جای گرفتند. امام علی(ع) میکوشید تا جایی که ممکن است کار به جنگ نکشد. لذا باز نامهنگاریهایی صورت گرفت؛ ولی نتیجهای نداشت و سرانجام جنگ در سال ۳۶ه.ق. آغاز شد.[۳۹]
در آخرین حملهای که اگر ادامه مییافت پیروزی سپاه علی مسلم میشد، معاویه با رایزنی عمرو بن عاص حیلهای بکار برد و دستور داد هرچه قرآن در اردوگاه دارند بر سر نیزه کنند و پیشاپیش سپاه علی روند و آنان را به حکم قرآن فرا بخوانند. این حیله کارگر شد و گروهی از سپاه علی که از قاریان قرآن بودند نزد او رفتند و گفتند: ما را نمیرسد با این مردم بجنگیم باید آنچه را میگویند بپذیریم. هر چقدر علی گفت این مکری است که میخواهند با بکار بردن آن از جنگ برهند سود نداد.[۴۰]
امام(ع) به ناچار ضمن نامهای به معاویه با قید اینکه ما میدانیم تو اهل قرآن نیستی، پذیرفتن حکمیت قرآن را یادآور شد.[۴۱] قرار شد یک نفر از سپاه شام و یک نفر از سپاه عراق بنشینند و درباره حکم قرآن در این باره اظهار نظر کنند. اهل شام، عمرو بن عاص را برگزیدند. اشعث و شماری دیگر از کسانی که بعداً در گروه خوارج در آمدند، ابو موسی اشعری را پیشنهاد کردند. اما امام علی(ع) ابن عباس و یا مالک اشتر را پیشنهاد کرد؛ ولی مورد قبول اشعث و یارانش قرار نگرفت به این بهانه که اشتر عقیده به جنگ دارد و ابن عباس نیز نباید باشد، زیرا عمرو بن عاص از مضریهاست، طرف دیگر باید یمنی باشد.[۴۲] سرانجام عمرو بن عاص، ابوموسی اشعری را فریب
شبهای جمعه دردلم آشوب وغوغا می شود تایاد مهر روی تو در دیده پیدا می شود هرسو دلم پرمی کشد،گه دربقیه،گه کربلا گه درنجف،گه سامرا،مفتون وشیدامی شود گاهی به یاد کوی دوست درکعبه محرم می شود گه طوس،گه درجمکران محوتماشامی شود هرهفت روز هفته را،هر روز و شب با ذکرتو گویم به این دل صبرکن،گمگشته پیدا میشود غم دردلم دیرینه شد،اشگم به گونه پینه شد گر برنیاید انتظار این بنده رسوا می شود
اصالت یا نژادپرسستی!؟
درتعریف اصالت معمولا اب وخالص وپاک واصلی واصیل بودن چیزی که در آن ناخالصی وجود نداشته وبیشترین شباهت هارا به نسخۀ اصلی خود داشته باشدگفته می شود.
درنحوۀ زندگی انسانها به روش هایی برخورد میکنیم که می بینیم برخی در خانواده خود زحمت های بسیاری کشیده اند ودرطول زمان ازروشهایی استفاده کرده اند که درآن انسانها بسیارخوب ساخته شده و دارای خصوصیات بسیارسازگاربوده وکلا ازصفت های آنچنان مثبتی برخورداربوده اند که زبانزد مردم بوده اند. واین روش به توصیه ووصیت درخانواده های بعدی نیزادامه پیدا کرده و لذا آن فامیل یا نسل ونسب درتداوم این روشها درآینده دارای فرزندانی شده اند که همیشه از مردم عادی زمان خود بالاتر ووالاتربوده وتوانسته اند بسیاری از مشکلات جامعه را حل کرده وجامعه را بیشتر به سمت تعالی ارتقاع دهند. این یک حق انتخاب و روش آموزشی بوده که دربعضی ازخانواده ها درطول تاریخ دیده شده؛ ازجمله خانوادۀ پیامبران وامامان.
درسیره وروش اهل بیت اینگونه نوشته اندکه شبها به مطالعه ودعا وراز ونیاز با خدا ودرروزبه روزه داری واعمال دستورات غذایی ویژه می پرداخته اند ونیز ایجاد شرایط خاص که درکتابهای مختلف آمده است.نوشته اند حضرت زهرا (س) فرزندان را درکودکی جهت نمازشب وآداب دعا ونیایش بیدارنگه می داشت وآنها از همان کودکی با این روش آشنا بوده وبوسیلۀ همین روشها به مقامات والای انسانی ومسلمانی رسیده اند.درقرآن مسلمانان آیه ای به نام آیۀ تطهیرآمده که حداعلای اصالت اسلامی رابیان می کند.
فایدۀ این روش یعنی پیگیری پی درپی آموزش صحیح ذهنی وبدنی –طبی این است که به مرور,هرچه ناخالصی درتفکروجود داشته باشد قابلیت پاک وبرطرف شدن راخواهد داشت و هرگونه عیب درفیزیک انسانی نیز میتواند بهبود یابد و اینجاست که برترین تصمیم گیری ها وپیش بینی ها دراین گونه هیبت ها شکل می گیرد,که دراصطلاح دینی به آن ایمان گفته می شود.
اما مهمترین سود این روش دراینجاست که بهترین استفاده ازحافظۀ ژنتیکی این افراد صورت می گیرد
وآنچه درطول تاریخ گذشته واقع شده بصورت موروثی درفرد نهفته ودرانسانهای پاک متبلوروشکوفامیشودکه درمعصومین ازآن بعنوان علم لدنی نام برده می شود.
تعریف نژاد پرستی
نژاد پرستی یعنی بزرگنمایی وارزش نهادن به یک قوم فامیل یانژاد خاص حتی اگر دارای خصوصیات خوب انسانی نبوده باشند وصرفا" برمبنای اسم و وابستگی نسبی برجسته نمایی شده باشند .مانند حکومتهای سلسله ای که درآن به هر دلیلی فقط باید فرزندی ازسلسلۀ قبلی به حکومت برسد وکلا"آن خانواده دارا ی حق همیشگی حکومت هستند (حتی بدون درنظرگرفتن شایسته سالاری)حتی اگر دیوانه باشند.
ویا نفی یک قوم یا نژاد خاص حتی اگر دارای خصوصیات خوب ومعیارهای والای انسانی باشند (ضدنژادی)مانند نفی سیاهپوستان یا سرخپوستان درکلّ وطی طول تاریخ.
البته این تعریف نیز مانند هرتعریف دیگرفقط شرایط عادی ومعمول را شامل می شود.
وامادراین میان بحث اصلاح نژادی - تعدی نژادی- وتخریب نژادی نیز از بحثهای حاشیه ای هستند که جای دیگری دارند.
اما کدامیک ازاین ها جایزاند وکدامیک خیر!
همانطور که دیده شده درطول تاریخ ،افرادی برای ارائۀ انسانهایی شایسته به جامعه و حفظ معیارهای اصلی آن ،با تلاشها ی مداوم وپی درپی وخستگی ناپذیر شبانه روزی سعی کرده اند وسعی می کنند که دربالا قسمتهایی ازآن ذکرشد .
به نام خدا
بحثی پیرامون چیزی که ازآن به عنوان توسعه (development) نامبرده می شود ودرعصرجدید دربسیاری از کشورهای جهان سوم توسط آمریکا ،انگلیس،ودیگرمتحدان آنها اعمال می شود.
آنچه که به نام توسعه دربرخی کشورهای دوردست دنیا توسط حاکمان(خودخواندۀ) فعلی جهان اعمال می شودو نتیجۀ آن مشهوداست حاکی ازروشی یک بعدی است که منجربه ازدست دادن معیارهایی محلی و جایگزینی آن معیارهای محلی وبومی با معیارهایی است که درکشورهای حاکم عامل دیده می شوند. اصولا" وقتی صحبت ازتوسعه می شود درحالت معمول فردانتظار پیشرفتی رادرمحل داردکه کاستی های موردنیاز جامعه رابرآورده سازد؛مثلا" تقویت کشاورزی باکاشت یک محصول موردنیاز دریک کشور؛یا فراگیرکردن علم پیشرفته وکاربردی درآن محل؛ مثلا"اگریک کشوردارای کمبود چرخۀ مخابراتی است این کمبودجبران شده وعملیاتی شود؛پیشبرداهداف فرهنگی دریک جامعه ؛مثلا"اعمال جامعه گرایی به جای فردگرایی وموارد دیگرکه بسیارند.
حال محل این گونه پیشرفتها تاکجاست؟ آنچه که ماازآن بعنوان توسعه نام می بریم آیا می تواند عوامل تشکیل دهندۀ فرهنگ اصلی یک قوم وملت مانند زبان،پوشش، هویت،که سالها درحیطۀ زندگی توسط مردم آن محل براساس تجربه ودلخواه آن قوم وآزادانه به دست آمده رادستخوش تغییرات ماهوی قراردهد؟
آیا می توان دریک کشورکشتارازهمۀ اقشار مردم ایجادکرد وفقط یک گروه که طبق فرهنگ غربی عامل زندگی می کنند رادرشبکه های ماهواره ای بعنوان افرادتوسعه یافته درآن کشورنشان داد؟
آنجه که درافغانستان کنونی می گذرد بخشی از عملکردهای خاموش توسط کشوراشغال کننده است که به تغییرات ماهوی دست زده است .
می توان یک کشورراتوسعه داد وزبان آن کشورکه مهمترین جزءفرهنگی یک کشوراست راحفظ کرد
(زبان مردم ترکیه وهندوستان) می توان فرهنگ یک کشورراارتقاءداد درحالیکه همۀ جنبه های حیاتی آن فرهنگ مانند پوشش ونحوۀ زندگی حفظ شوند،تغییرات دراین زمینه ها یعنی تغییرات ماهوی. با روش کنونی روزگاری خواهد رسید که دراروپا نامی اززبانهای بومی مانند اسپانیولی فرانسوی آلمانی ودیگر لحجه های زیبایی که امروزه وقبل از امروز وجودداشته اند نخواهد بود بلکه همه تبدیل به زبان انگلیسی حاکم خواهد شد. نام این اصلا" توسعه نیست .مدعیان اعمال این نوع پیشرفت می گویند: "بیایید مرزهایمان را برداریم ومتحد شویم "اما وقتی مرزها برداشته می شوندآنجه که معیاراست ،مانند زبان، زبان انگلیسی است وآن فرهنگی که غالب است فرهنگ یک کشورخاص است واعمال حکومت طبق نظریۀ کشورغالب اعمال می شود.یعنی بحث وحدت هست اما وحدتی که همه اعضا شبیه زبان و فرهنگ کشورهای غالب صاحب قدرت وامتیازشوند.آیا می توان وحدت داشت درعین کثرت؟ وآیا این امر یعنی توسعه، توأم با حفظ اصول اساسی هویتی یک قوم وکشورکه طی سالها وشاید قرنها زندگی نهادینه شده وبعنوان هویت آن قوم ثبت شده قابل اعمال است؟ آنچه که سرخپوستان آمریکا با هجوم مهاجران از دست دادند ، دراروپاهم با برنامه ریزی انگلستان درحال اعمال است وتبدیل وتغییر فرهنگها عملی است که تداعی این قطعه ادبی درآینده را به ذهن خواهد رساند که سرودند:"Carry me’ back to the future where I was” که بعضی از شعرای غربی معاصر خوانده اند وبه معنی "مرابه همان آینده ای برگردان که درآن بودم" است واین درواکنش به همان تغییرات ماهوی اجباری است که در کوتاه ترین زمان وبصورت متراکم وبنابرخواستۀ برنامه ریزی شده غربی اعمال می شود و محصول آن تغییردرروند معمولی پیشرفت فرهنگها وزبانها وسنتهایی است که سال ها دریک کشور وبراساس تجربه درآن کشور بصورت خودجوش بوجودآمده است.
درگذشته کشورهایی بوده اند که با جنگ وخونریزی سعی برتغییرماهوی وغلبۀ فرهنگی خودی و استعمارکشورمورد هجوم راداشته اند اما این نیت ،آگاهانه یا ناآگانه،امروزه تحت حرکتی بسیار خاموش و زیرکانه و مار گونه درجهان درحال اجرا است که بزرگان از آن بعنوان تهاجم فرهنگی نام برده اند.
جالب اینجاست که این نحوۀ کار،غلط یا صحیح،درمنطقۀ خودآنها بصورت قاره ای اعمال می شوداما از هر گونه توسعۀ منطقه ای مجازوسالم ،مثلا" آسیایی یا افریقایی و یا اتحاد براساس دین ومذهب واصول دیگر شدیدا" جلوگیری کرده وسعی درایجاد جنگها ی داخلی منطقه ونیابتی درآن مناطق کرده واعمال توسعه هایی می کنند که همانطورکه دربالا ذکرشدازنوع تغییر ماهوی ومانند ساز به شکل ساختارحاکم توسعه گر است.باید گفت اگرقرارباشد توسعه بوجود آید تعریف توسعه چیست ؟آیاتوسعه همان چیزی است که دربالابه تعریف آن پرداختیم یانه ؟آیا باید ابتدا توسعه وتبادل باهمسایه راداشت یا باکشوری ازآن لنگۀ دنیا ؟ آیا ماباید ابتدا با همسایگان مان که دارای موارد مشترک فرهنگی زبانی و. هستیم به تفاوق وتوسعه برسیم یا باید به یکباره دست به یکسان سازی فرامنطقه ای بزنیم ؟
لازم است سازمان ملل متحد تعریفی بین المللی برای توسعه ارائه کنند.تعریفی که درآن حقوق حقۀ همۀ مردم درفرهنگ،لباس،زبان، معماری،تغذیه وزمینه های دیگررعایت وملاحظه شوند.
- درآفرینش جهان ومبحث جبر واختیار
ودانای مقتدروبخشنده ومهربان آنچه را آفرید یا بصورت جبری آفرید یا بصورت نیمه جبری ویا دارای اختیار محدود روبه افزایش.
آنچه بصورت جبری آفرید وتاجائیکه پیداست (محدود)اعم ازاجسام مجرد وبی روح ،بعضی را وسیلۀ دست ومورداستفادۀ موجودات مختارقرارداد وواسطۀ استفاده بین خود ونوع موجودات زنده.
وآنچه را نیمه جبری آفرید علاوه برماهیت فیزیکی واسطه ای که دارند، دارای اختیاری محدوداند(نیمه جبری)که غیرازمجردات مانند فات وسنگها وعمل میکنند وخود درحیات دیگرموجودات دخیل اند وصد البته که باموجودات کاملا"مختارتفاوت عمده ای دارند اعم از آب ،نور،صوت وآنچه رامختارآفرید اختیارات روبه افزایش اعطا نمود (تاجائیکه این اختیارات رادرتوسعۀ اختیارات یکدیگر نیز بکارمی برند)که انسانها وحیوانات وماهیها وپرندگان وازآن جمله اند.
تاحال حاظرمختارترین موجودات انسانهاهستند که غلط یا صحیح اختیارات آنها نسبت به جبر دارای رابطه ای ی»است.بدین منظورکه هرچه زمان می گذرد محدودۀ اختیارات انسان نسبت به جبروت افزایش می یابد ودایرۀ حکومت او بیشترمی شود که البته حجمی ازچیزی کاسته نمی شود بلکه تنها محدودۀ اختیارتغییر می کند که دارای سرعتی محدود در پهنای باندی مقررنیز هست.
امادایره ای دراین بین وجودداردکه محل گردش موجودات متغیراست یعنی آنچه که جبری یا نیمه جبری است بصورت ترکیبی می تواند تبدیل به موجودنیمه جبری یاجبری دیگری شود(مانندخاک و نوروآب به گیاهاه و درخت) (البته همانطورکه پیداست این تغییر محل ها می تواند ازترکیب چند موجود پیدا شود) و آنچه که نیمه جبری است نیزمی تواند تبدیل به موجود جبری شود وآنچه که مختار است نیز می تواند تبدیل به موجودجبری (مانندانسان به خاک)شود.
پس چرخۀ گردشی موجودات ازجبری به نیمه جبری وتبدیل به اختیاری وگردش مجدد وجود دارد.
بنا براین می توان نتیجه گرفت که:اولا"درمرگ ومیرها چیزی فنای مطلق نمی شود بلکه ازصورتی به صورت دیگروازشکلی به شکل دیگردرمی آید.البته مابحث تکثیررانیز داریم که این مرحله نیزیکی ازمراحل تبدیل است با این تفاوت که تکثیر مرحلۀ ای ازتبدیل دنیایی است وتبدیل اختیاری به اختیاری.
واما می رسیم به ماهیت موجودات
اگراین چرخه وجوددارد پس ماهیت موجودات چه گونه باقی می ماند؟بخش خصوصی اشیاءازآن خود آنهاست یا نه؟اگرنیست وترکیبی است پس چه چیزی ازهویت اصلی ورفتاراشیاءوموجودات باقی میماند که میتوان به آن اعتبارواصالت داد؟
تابه حال حیاط جهان هستی دست خوش تغییرات وتحولات عجیب وغریب وبعضا" نگران کننده ای بوده است واینگونه به نظرمیرسدکه جهان راثباتی نیست "اذالشمس کورت واذالنجوم انکدرت واذ الجبال سیرت وواذالسماءکورت" اخبارقرآنی هستند که همه ازاین موضوع خبرداده اند.اگرطبق این اخبارجهان به همین حالت پیش رود پس نظریۀ اصالت فردیا اصالت شیء یا هرنوع اصالت دیگر چه مفهومی خواهد داشت.
لازم به ذکراست این مبحث تنها دربعد مادی اشیاء بحث شده نه درابعاددیگرغیرمادی.
الهی در جهان شور آفریدی زمین و اختر و خور آفریدی ستاره درشب ودرنیمه شب ماه سحر خورشید مغرور آفریدی چنین منظومه ای حیران وگردون ورای آن چم غور آفریدی نهایت با نهایت جمع کردی به بی حد هردو مجبور آفریدی همه عالم مداوم درنماز اند زجنُّ وانـــس مشکور آفریدی به نرگس عطر وعشق وتاب دادی چنین گلهای مسرور آفریدی بسی مرغان زیبای غزلخوان به قلب عارفان شور آفریدی به نغمه ی عندلیبان ناز دادی بهشت وبرکه وحور آفریدی زآدم تا نبی الله اعظم(ص) همه با وحی و منشور آفریدی امامانی چنین معصوم وعالم شهید و پاک ومذکور آفریدی الهی مهدی صاحب امان (عج)را هدایتگر و مأمور آفریدی چه گویمز آنچه درکتم وعدم بود به برد و فتح و منصور آفریدی تو کو اینقدر مطلوبان نزدیک دراین هستی پر نور آفریدی چراخود را زخلق خود چنین باز چنین باز وچنین دور آفریدی مگو شاعر که صنع تست مصنوع تو خود را مات ومهجور آفریدی زآیاتش وجود اوست پیدا اگرمخفی ومستور آفریدی
خلأموجودمابین اجرای احکام الهی ـــ آموزش واطلاع رسانی افراد
مسافت زیادی که بین اجرای احکام الهی و اطلاع رسانی وآموزش افراد به حقیقت وجودی این احکام وغیرقابل مقابله بودن آنها وجود دارد سبب افزایش ریزش درجامعه ای می شود که درحال گذراز جامعۀ سنتی به جامعۀ مدرن هستند.
بایدگفت یکی ازبیشترین آسیب هایی که افراد جامعۀ سنتی ،باهمۀ سادگی وخلوص نیتی که دارند، ودر حال گذروعبورازجوامع سنتی به جوامع به اصطلاح مدرن با آن روبرومی شوند همین عدم آگاهی ازوجود احکام الهی وتوجیه نشدن به وجود مواخذه ای که حتمی است ولی ناپیداودرنهایت پی بردن به تفاوت محض آن.
دراین رابطه صحبتهای زیادی گفته میشود چه ازرسانه ها وچه اززبان جامعه و اما ازآنجایی که تأثیر کمتری داشته است نشان می دهدکه این صحبتها وراهنمایی ها نتوانسته اند بخوبی مطرح شوند.
دراین رابطه باید وجود حس تناقض بین حاکمیت الهی وابزار مصنوعی را که به فرد دست می دهد موردملاحظه قرارداد چرا که این حس متناقض است که دربعضی موارد باعث عدم نتیجه گیری های صحیح شده وحتی دربسیاری موارد سبب خودکشی ها می شود."من که گناهی نداشتم،وضع ما که بدتربود،ماکه سختی های بیشتری کشیدیم وکسی به ماکمک نکرد،درموقع ما که این همه امکانات حال نبودو.بسیاری گفته های دیگر که نشان می دهد طرف ازتنبیه الهی نه تنها راضی نیست بلکه تفاوت محسوس موجودبین اعمال وداشته های خود و احکام الهی رابخوبی لمس کرده وبه آن معترض است.
دراین رابطه باید گفت ابزارمواخذه آنقدردقیق گیرا وپرقدرت وپیشرفته هستند که به همان اندازه آگاهیهای افراد وامکانات تجهیزفرد ومصونیت بسیارضعیف ونارسا وناقص است.
اگــراین تفاوت موجودراقبول داشته باشیم وظیفۀ مسئولین ودلسوزان جامعه چیست؟ کجای کاررا باید محکمترگرفت وتقویت کرد؟ .بخشی ازاین تفاوت به وضعیت زندگی فردجامعه درگذشته های دور تا به حال برمی گردد،که بصورت تجربه ای درژنتیک افراد ذخیره شده و احساسهای مختلف ناشی ازوقایع و عملکردهای روبروی آن فرددرگذشته وجوددارد(مانند احساس انتقام وکینه جویی دراثرظلم ، یااحساس گذشت ومهربانی دراثردریافت محبت ،یااحساس جنگ وستیزه جویی دراثرتعدی ویا احساس بروز شهوت دراثرحبس واحساس دستیابی به ثروت دراثرفقرافراطی و)واین یک امربسیار طبیعی است که انسان وقتی به سن بلوغ برسد وباصطلاح خود را بشناسد بصورت ناخودآگاه واکنشهای ناشی ازاعمال گذشته بخشی اززندگی اوراتشکیل می دهد ومی توان گفت (اگرتربیت اصلاحی خاص ازکودکی اعمال نشده باشد که طبیعی است که درجوامعی که اینگونه نقص ها وجود داشته است معمولا"انتظاراعمال تربیت خنثی کنندۀ احساسات منفی ناشی ازظلم وتعدی وتبعیض و. نمی رود) عموما"،اگربرنامۀ تربیت خاصی برفرد وجودنداشته باشد، به سمت اعمال رفتارهای جبرانی می رود که احساس های منفی نهفته درگذشته را صاف کند وشاهین ترازوی عدل رادروجود خود به میزان برساند.
این موضوع درفرهنگ شیعه نیز بصورت روشن وواضح بیان شده است.
یکی ازامیدها ی مذهب شیعه به ظهور فردی است که می تواند تعدی ها ورفتارهای ظلم مآبانۀ درحق افرادمختلف جامعه رابصورتی که رضایت مظلوم را جلب نموده واورابه حالت عادی برگرداند ،گرچه این امرشاید سخت ترین امور اجرایی درکل جهان هستی است،و وظیفه ای بسیارخطیر برعهدۀ او نهاده شده که خداوند به اوکمک کند.
امایکی از مسائل مرتبط وهمسو بحث نژاد واصل ونسب دراین زمینه است که درمبحث بعدی به آن خواهیم پرداخت انشا
درباره این سایت